پس از باران

ساخت وبلاگ
اهل کاشانم ...اما شهر من کاشان نیستشهر من گم شده استمن با تاب، من با تبخانه‌ای در طرف دیگر شب ساخته‌ام HOME| EMAIL| PROFILE DESIGNER MARYam آمار پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 19 دی 1402 ساعت: 1:05

از اوایل فروردین که سرماخوردگی، کرونا، آنفولانزا یا یک چیزی مشابه با این علائم گرفته‌ام هنوز کامل خوب نشده‌ام. سینوسی می‌رود و برمی‌گردد. بیشتر سرفه‌ها... عمیق‌تر که فکر می‌کنم انگار برایم نوعی عادت مخصوص حوالی بهار باشد. هوا هنوز گرم گرم نشده. روزهای کاشان تا حدودی گرم و خشک اما شب‌هایش تا دلت بخواهد بهاری و خنک است. نسیم دارد و اگر با لباس کم بیرون باشی یک جور خوبی مور مورت می‌شود.از پنجشنبه که کیلومترها پیاده‌روی کرده بودم می‌خواستم بیایم اینجا منبر و جزییاتش را بگویم. حتی یکی دو عکس هم از مسیر گرفته بودم که نشانتان بدهم اما خب می‌شناسیدم که تنبل‌تر از این حرف‌هایم. صبح پنجشنبه را با کلاس دهم ریاضی شروع کردم. در ادامه چهار ساعت جمع‌بندی با دوازدهم داشتم که چون معاون گفته بود «دوازدهمی‌هامون بعد عیدی اکثرا نمیان». بی‌خیال وارد کلاسشان شدم که رفع اشکالی، چیزی اگر هست انجام بدهیم و تمام. چشمتان روز بد نبیند، گوش تا گوش دوازدهمی نشسته بود و معاون متعجب که «پدرصلواتی‌ها! کلاس ریاضی را خوب شرکت می‌کنید» و بچه‌ها گفته بودند «خانم نون فرق داره». حالا فرق داشتم یا نداشتم آن وسط من مانده بودم و چیزی که نمی‌دانستم چطور جمعش کنم. اما خب طولی نکشید که به اوضاع مسلط شدم و کلاس برگزار شد. ظهر بعد از مدرسه باید می‌رفتم سراغ دکتر مامان امین برای نوشتن نسخه و پرسیدن سوال‌هایش. امین سرکار بود و خاطرش را جمع کرده بودم که مرخصی لازم نیست و از پسش برمیایم. دم مطب، نصاب یخچال زنگ زده بود که بیایم برای نصب و گفته بودم نیستیم و بعدا. چقدر گاهی همه چیز درهم می‌شود. سفارش دیجی کالا را هم صبح برده بودند خانه که چون به شماره خودم زنگ بودند و من سرکلاس سایلنت بودم تحویل داده نشده بود و مامور گفته بود د پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 57 تاريخ : دوشنبه 28 فروردين 1402 ساعت: 20:01

خیلی اتفاقی الان صفحه وبلاگ خودم توی گوشی باز شد و دیدم پست ماقبل آخرم رو واقعا روی دور فور ایکس نوشتمش. جمله‌های تند تند و نصفه نیمه. و خب چون اون موقع توی ایستگاه اتوبوس منتظر نشسته بودم و الان ریلکس یه گوشه خونه بعد از افطار لش کردم. و خب یادم افتاد عید رو بهتون تبریک نگفتم. مریم جون بذار سیزده بدر بشه. زوده هنوز :( ولی طبق قانون هر ساله خودم دقیقا لحظه سال تحویل موقع حول حالنا الی احسن الحال یادتون بودم و از خدا خواستم امسال براتون پر از سلامتی، سلامتی، سلامتی، شادی و آرامش باشه و به امید اینکه یه روز در ایرانی که حال همه‌مون بهتره جشن بگیریم.از خودم بگم بلاخره من و امین تصمیم گرفتیم تشکیل زندگی مشترک بدیم :) بعد از چار سال عقد! که به قول علیرضا رکوردیه در نوع خودشه! و به امید خدا اگه برنامه‌ریزی‌مون خوب پیش بره احتمالا بعد ماه رمضون رهسپار زندگی جدید هستیم. دلم می‌خواست قبل از رفتنم دفاع کنم، کار داشته باشم و خیلی آرزوهای دیگه که نشد... امسال برای ما خیلی خیلی سال سختی گذشت. واقعا جفتمون پیر شدیم در معنای واقعی کلمه! بیماری پدر و مادر جز سختی‌های زندگیه که واقعا هنوزم برای مقابله باهاش نمی‌دونم باید چیکار کرد. عمل دوم مامان امین افتاد برای اردیبهشت و امیدوارم به خیر بگذره. طفلی از مرداد اذیت شد و عملا ما هم درگیر و متاثر از این موضوع بودیم، از خیلی از کارها عقب افتادیم گرچه به انتخاب خودمون و عمیقا معتقدم شاید تنها جایی از زندگیم که مفید بودم و کاری کردم که رضایت قلبی برام داشته همین بوده. کاش مامان باباها همیشه سالم و سرحال باشن... خدا همه عزیزانمون رو در پناه خودش حفظ کنه و اونایی که رفتن روحشون آروم و شاد باشه.دیگه از خودم بگم روز اول فروردین رفتم موهامو هایلایت؟ مش؟ پس از باران...
ما را در سایت پس از باران دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : baranm2a بازدید : 78 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1402 ساعت: 12:03